به پاسخ بدو گفت پیر گزین
که آرام در زیر تیغت زمین
به گیتی فراتر ز عدل کیان
ندانم به عالم چه بندد میان
فراخی به کیهان بود داد کی
که تنگی نسازد به گیتیش پی
شهی را که نه داد باشد نه دین
به گیتی نباشد ورا آفرین
دگر داد و دینش برآید زکاخ
شود ایمن آنگه جهان فراخ
شهی کو ز داد و دهش شد تهی
از آن شه بسی بهتر آمد رهی