غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۹

رنجورم و می به دهر درمان بودم

نیروی دل و روشنی جان بودم

گفتم به پدر که خو به می نوشی کن

تا باده به میراث فراوان بودم