غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

هستم ز می امید سرمست و بس است

دارم سر این کلاه در دست و بس است

گر ارزش لطف و کرمی نیست مباش

استحقاق ترحمی هست و بس است