غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

هم «انا الله » خوان درختی را به گفتار آورد

هم «انا الحق » گوی مردی را سر دار آورد

ای که پنداری که ناچارست گردون در روش

نیست ناچار آن که گردون را به رفتار آورد

نکته ای داریم و با یاران همی گوییم فاش

طالب دیدار باید تاب دیدار آورد

دانه ها چون ریزد از تسبیح تاری بیش نیست

این مشعبد دیر گاه از سبحه زنار آورد

جذب شوقش بین که در هنگام برگشتن ز دیر

در قفای خویشتن بت را به رفتار آورد

آن کند قطع بیابان این شکافد مغز کوه

عشق هر یک را به طرز خاص در کار آورد

آه ما را بین که نارد از دل سختش خبر

باد را نازم که ابر از سوی کهسار آورد

نزد ما حیف ست گو نزد زلیخا میل باش

جذبه ای کز چاه یوسف را به بازار آورد

نیست چون در منطقش جز ذکر شاهد حرف و صوت

شاهدی باید که غالب را به گفتار آورد