اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۸۱

ساقی قدحی که از غم دل پیرم

بی می چو چراغ صبحدم میمیرم

بازم بچراغ روغنی ریز ز می

تا بار دگر زندگی از سر میگیرم