یا رب از احسان نظر از ما متاب
دوزخ عصیان دگر از ما متاب
چون دهد احسان تو رحمت نشان
آتش قهر از نم رحمت نشان
لطف تو بخشنده و جان مستحق
شد دل و جان همه زان مست حق
ما همه بیچاره و سرگشته ایم
دانه جرم از همه سرکشته ایم
لطف کن از رحمت امید بخش
تا رسد از نعمت جاوید بخش
گر کنی آمرزش مفسد رواست
بر در تو رایج و کاسد رواست
گرفتد آن سایه و پرتو بفرق
نیست در آلایش و در توبه فرق
هر که تو در زحمت و بیم آریش
زهر به از شربت بیماریش
باد اگر آید سوی گل بی زیان
یافته از بوی تو گل بیزی آن
وای از آندم که چو خوارزمیان
خشم تو روبد گل و خار از میان
ما همه در آفت و زحمت بری
ذات تو از آفت و زحمت بری
لطف تو انداخته هر گوشه خوان
بر سر خوان بنده بی توشه خوان
خلق بر آن خوان همه دم خوانده اند
سوره المایده هم خوانده اند
چو کشد آن بخشش شاهانه خوان
یاد کن از اهلی افسانه خوان
بر دل درمانده بیکار ساز
رحم کن از لطف خود ای کارساز
رحمت خود بر سر افتاده پاش
در ره احمد مبر از جاده پاش