اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۸

آن گل که بنازکی ندارد بدلی

بر دامن او مباد خار و خللی

روزی سوی من آید و روزی سوی غیر

هر روز برآید آفتاب از محلی