اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۴

عقل است کسی که شه برد فرمانش

عقل است سری که گم بود سامانش

ما بنده عشقیم که در هر نفسیش

عیدیست که صد هزار جان قربانش