اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۸

دل همچو چراغ روغن از خون بودش

آن به که چراغ روغن افزون بودش

گر روغن این چراغ شهوت ریزد

خود گو که چراغ زندگی چون بودش