اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۴

فریاد که عمر رفت و حرمان بفزود

سرمایه جان زیان شد اندر غم سود

بود زا می غفلتم حساب الفرحی

آخر که بهوش آمده ام هیچ نبود