اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۲

بیگانه وشی که دیر دیرش بینند

به زانکه بدوستی دلیرش بینند

دریاب که گل بتازه روییست عزیز

خوارست بهفته یی که سیرش بینند