اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۸

آن غمزده ام که زهر غم نوش منست

محنت کش عالم دل مدهوش منست

دور از تو ستون خانه غم شده ام

بار غم عالم همه بر دوش منست