اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۴

بی بختم و دست و دل ز اندیشه تهیست

شیران همه رفتند و سر بیشه تهیست

دوش اینهمه جام می فلک داد بغیر

امروز که دور من بود شیشه تهیست