اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - در منقبت حضرت امیرالمومنین

تو شیر خدایی به یقین یا اسدالله

سر بیشه تو عرش برین یا اسدالله

شیران جهان صید تو اند از ره معنی

شیر فلکت صید کمین یا اسدالله

در عرش نگین داد رسولت شب معراج

عرش است ترا زیر نگین یا اسدالله

در ارژنه سلمان تو رهاندی ز کف شیر

فریاد رسی در همه حین یا اسدالله

بسم الله اگر بر سر آنی که چو مهدی

ظاهر شوی از بیشه دین یا اسدالله

وقت است که از خون پلنگان

یک رنگ کنی روی زمین یا اسدالله

شیر علمت چون فکند سایه به محشر

خورشید شود سایه نشین یا اسدالله

در روضه روی با علم شیر سیاهت

پیش از همه کس روز پسین یا اسدالله

جز نور جهانگیر تو با نور محمد

کی بود دو خورشید قرین یا اسدالله

از شیر قیامت نبود به بفراست

زان از همه ای خوبترین یا اسدالله

بر گاو سخنگو ید بیضا تو نمودی

در معرکه ی سحر مبین یا اسدالله

با قوت بازوی تو رستم چه شغالی است

گر باز کنی پنجه کین یا اسدالله

در معرکه گاهی که غریو افکنی از جنگ

در بیشه جَهَد شیر عرین یا اسدالله

در موج هلاکند نهنگان همه آندم

کآرد به جبین خشم تو چین یا اسدالله

هم کعبه عزیز از تو و هم کعبه نشینان

تو فخر مکانی و مکین یا یا اسدالله

در سلسله هر که بود حلقه ذکرت

سر حلقه بود روح امین یا اسدالله

با اسم علی وصف عظیم آمده یعنی

نام تو بود نام مهین یا اسدالله

از تیر بلانیست محبان ترا غم

حب تو بود حصن حصین یا اسدالله

پایی به سر تشنه لبان نه که ز لطف است

خاک قدمت ماه معین یا اسدالله

چون بوی وفا میدمد از خیل سگانت

صد صید سگت آهوی چین یا اسدالله

امید من آنست که خوانی سگ خویشم

دارم ز تو امید همین یا اسدالله

فریاد رسی را که تویی در دم آخر

فریاد رس جان حزین یا اسدالله

شادند جهانی بنوال کرم تو

مگذار من خسته غمین یا اسدالله

ما صید ضعیفیم تنابیم عتابت

بر ما زره خشم مبین یا اسدالله

باشد که بلطف تو شود خاتمت خیر

کردیم برین ختم سخن یا اسدالله