اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۵

دشنام تلخ کز لب چون شکرم دهی

گویی که شربتی ز می کوثرم دهی

تلخ است بیتو زندگی من مگر که تو

از وصل خویش زندگی دیگرم دهی

مستسقیم من و تو طبیب زلال وصل

چندانکه بیشتر طلبم کمترم دهی

ای من سگ تو درد سفالی کرم کنم

من کیستم که باده ز جام زرم دهی

طوطی صفت طمع نکنم کز شراب لعل

مستم کنی و در شکرستان سرم دهی

خواهم که یکنفس بنشینی برابرم

ساقی شوی ز نرگس خود ساغرم دهی

لب تشنه ام چو اهلی و از جرعه لبت

یکقطره ز آن به است که صد گوهرم دهی