اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۹

گیرم دل من از غم دیوانه زیست باری

در عالم از غم دل وارسته کیست باری

ایشمع از آن پریرو و دیوانه گر نگشتی

این گریه از چه داری و آن خنده چیست باری

هرچند مهر گردون رحمی بکس ندارد

بر من بچشم رحمت گردون گریست باری

ای من غلام رویت گر میکنی قبولم

پیش من این غلامی آزادگی است باری

یاران بکامرانی مرد غمت نبودند

اهلی بنامرادی مردانه زیست باری