اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸۷

چو ساقی گر بجامم دست بودی

نه تنها من که عالم مست بودی

اگر بالا گرفتی کار رندان

فلک قدر بلندش پست بودی

مرا از هجر او زخمیست پیوست

چه بودی وصل او پیوست بودی

ملامتگو کجا بر ما زدی زخم

گرش دردی که ما را هست بودی

اگر تدبیر بستی راه تقدیر

چرا ماهی اسیر شست بودی

خریدار بتان میبودم از جان

مرا گر نقد جان در دست بودی

اگر وحشی نبودی بخت اهلی

بفتراک بتان پا بست بودی