اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۸

پیش تو هر که هست چو صورت خموش به

عیسی نفس تویی دگران چشم و گوش به

خواهد سبوی جسم چو سنگ اجل شکست

پس این سبو سفال سگ میفروش به

گر می چنان خوری که نگویند زهر باد

گر زهر میخوری بحقیقت ز نوش به

طوفان آب دیده جهان میکند خراب

گر دیک دل ز گریه نیارم بجوش به

اهلی ز وصف لاله رخان لب چه بسته یی

بلبل بهر صفت که بود در خروش به