اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۷

مارا همین جواب سلام است کام ازو

معراج ما بسست جواب سلام ازو

هر گوشه چشم ناز چو من صد هزار کشت

خون کدام خواهم و داد کدام ازو

نقد و کون قیمت یکموی یوسف است

ما را چه سود پختن سودای خام ازو

تنها نه دام راه من آنزلف و خال شد

بس مرغ زیر کی که درافتد بدام ازو

آه از جفای ساقی دوران که عاشقان

خون میخورند همچو شفق صبح و شام ازو

مارا رقیب اگر به خمار فراق سوخت

خواهد کشید ساقی دور انتقام ازو

خاص کسی نشد کرم عام میفروش

آسوده اند خلق جهان خاص و عام ازو

اهلی چو صاف عیش به درد غمی فروخت

ساقی مکن دریغ تو هم درد جام ازو