گر بوسه دهی زان لب خندان که دهم جان
بوسم دهن تنگ تو چندان که دهم جان
ارزان بود از بوسه خرم از تو به جان لیک
هرگز ندهی بوسهام ارزان که دهم جان
خضر ره من شو که درین ظلمت دوری
نزدیک شد ای چشمهٔ حیوان که دهم جان
هرچند به عیسینفسی جان دهیام باز
بازآ نفسی پیشتر از آن که دهم جان
بر باد دهم جان به هوای تو چو اهلی
گر باد رساند ز تو فرمان که دهم جان