اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۲

ای که دین و دلم ایثار تو خواهد بودن

یار من شو که خدا یار تو خواهد بودن

بی تو جایی که قراری بُوَدَم ای خورشید

هم مگر سایه دیوار تو خواهد بودن

آن حلاوت، دل من از مگس شهد تو دید

که همه عمر گرفتار تو خواهد بودن

کشتن من که هم از جرم خریداری نیست

عاقبت در سر بازار تو خواهد بودن

اهلی آنروز که در بحر فنا غرقه بود

همچنان تشنه دیدار تو خواهد بودن