اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۳

گرچه در رسم ادب از دگران کم نشدیم

تا ندیدیم سگ کوی تو آدم نشدیم

آه ازین گرمی بازری که پروانه صفت

سوخت شمع تو صد از ما و یکی کم نشدیم

بجز از مردمیی کاهوی چشم تو نمود

هرگز آسوده دل از مردم عالم نشدیم

دیگران یار تو و ما بگدایی راضی

بخت بد یار نشد آخر و آنهم نشدیم

گرچه بیدین و دل از عشق چو صنعان گشتیم

لله الحمد کز اقبال تو بیغم نشدیم