اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۹

حسرت فرو خورم چه به رویت نظر کنم

وانگه بگریه افتم و از دل به در کنم

مست از می خیال توام آنچنان که نیست

پروا که با تو نیز سخن یا نظر کنم

تو مست جام غیری و مهمان دیگری

من در تنور سینه کباب جگر کنم

خواهم ز رشک یاری آنشمع ای رقیب

آهی کشم که بزم تو زیر و زبر کنم

اهلی اگرچه جور ز حد شد گمان مبر

کاندیشه حریفی و یار دگر کنم