اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۳

پیش تو غم دل که نهان بود نگفتیم

گفتیم صد افسانه و مقصود نگفتیم

پیکان نهانی که زدی بر دل مجروح

تا خود ز دل سوخته ننمود نگفتیم

این همت ما بس که بامید تو جان را

کردیم زیان و سخن از سود نگفتیم

خوشباش که گر قصه آن روی عرقناک

گفتیم ولی لعل می آلود نگفتیم

اهلی نه تو امروز چنین کافر عشقی

تا بود چنین بودی و تا بود نگفتیم