اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۱

خوش آنکه تو بازآیی و من پای تو بوسم

در سجده فتم خاک قدم‌های تو بوسم

هر جا که تو روزی نفسی جای گرفتی

آنجا روم و گریه‌کنان جای تو بوسم

در باغ روم بی‌تو و هر سرو که بینم

پایش به هوای قد و بالای تو بوسم

روی تو تصور کنم و لاله و گل را

از حسرت رخسار دل‌آرای تو بوسم

در خاک کشی آن سر زلف و من محروم

خاک از هوس زلف سمن‌سای تو بوسم

از مهر تو ای یوسف جان، بهره ندارم

گر پای حریفان نه به سودای تو بوسم

هرجا که غزالی‌ست چو مجنون سر و چشمش

از آرزوی نرگس شهلای تو بوسم

خواهم که شوی مست شکر خواب صبوحی

در خواب مگر لعل شکرخای تو بوسم

من اهلی درویش تو ای شاه بتانم

دستی که ببوسم به تمنای تو بوسم