اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۹

چندان بر آستان خرابات سر نهم

کآخر قدم بمنزل مقصود بر نهم

هرگز نکردم از صف مسجد ترقیی

کو راه دیر تا قدمی پیشتر نهم

یاد از در دل آمد و من بی خبر از و

شب تا بروز گوش بر آواز در نهم

هر نیم شب که پای نهادم بکوی دوست

هوشم امان نداد که پای دگر نهم

اهلی ز داغ عشق مرا طعنه گر زنی

این داغ غم ز دست توهم بر جگر نهم