عالمی گر خون خورند از عشق ما هم میخوریم
بخش خود ما نیز خون دل ز عالم میخوریم
پیش ما از ذوق شادی لذت غم خوشتر است
تا نگویی دیگران شادند و ما غم میخوریم
جرعه نوشانیم فارغ از مرگ و حیات
زان که آب زندگی از ساغر جم میخوریم
ما که خود لب بستهایم از سرمستی همچو جم
گر صراحی دم زند خونش به یک دم میخوریم
در سر کار بتان ساقی دلی گر رفت رفت
جام می پر کن که ما اندوه دل کم میخوریم
ما ز گرد غیر چون آب روان دل شستهایم
از کدورت دم مزن با ما که بر هم میخوریم
با رقیبان گر نداریم الفتی اهلی چه عیب
آهوی صحرای عشقیم از سگان رم میخوریم