با حسن دوست دل نشکیبد ز داغ عشق
تا شمع حسن هست نمیرد چراغ عشق
موسی صفت ز عشق طلب کن گل مراد
کاین آتشین گلی است که روید ز باغ عشق
عقلش خیال توبه زمهر بتان بود
ک گنجد این خیال غلط در دماغ عشق
پروا نمیکنیم به عیش و فراغ کس
ما را مگر کم است نشاط و فراغ عشق
اهلی بسوز کاتش دوزخ بود حرام
بر هر دلی که سوخته باشد ز داغ عشق