اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۰

گر تشنه آب خضری از سر اخلاص

برخیز و بمیخانه درآ از سر اخلاص

میخانه بود کوثر و اخلاص تو رهبر

آنجا نرسد کس بجز از رهبر اخلاص

مرغ دل از اخلاص ببام تو گذر کرد

بر عرش توان رفت ببال و پر اخلاص

بی شوق تو کس حرفی از اخلاص نیابد

شد فاتحه شوق تو سر دفتر اخلاص

از پرتو اخلاص بظلمت نشوی گم

هشدار که تا گم نکنی گوهر اخلاص

اهلی به هوای شکرین لعل لب دوست

طوبی صتم فاتحه خوان از سر اخلاص