اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۹

گدای دل شو و فارغ ز پادشاهی باش

امیدوار به بخشایش الهی باش

غرض ز حلقه ذکر وز بزم می مستی است

تو مست باش و بهر شیوه یی که خواهی باش

گرت هواست شراب صبوح با رندان

چراغ میکده با آه صبحگاهی باش

نشان گوهر مقصود گر همی خواهی

در آب دیده خود غرقه همچو ماهی باش

سپرد دل بتو اهلی ببوی نافه وصل

نگفت در پی خونش ز دل سیاهی باش