چند آن می لب عاشق مخمور ببیند
چند آب خضر تشنهلب از دور ببیند
از روی تو کی سیر شود عاشق اگر هم
از صبح ازل تا نفس صور ببیند
تا گنج غم عشق تو در خانه دلهاست
یک خانه که از جور تو معمور ببیند؟
دزدیده ز مردم نگرد روی تو عاشق
ور دست دهد هم ز تو مستور ببیند
روشن شودش صبح سعادت ز جمالت
هرکس که ترا در شب دیجور ببیند
مجنونصفت از خلق رمد آهوی سرمست
گر یک نظر آن نرگس مخمور ببیند
از خاک شهیدان غم عشق دمد نور
اهلی چه خوش آن دیده که این نور ببیند