اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۳

روزی که قدسیان گل آدم سرشته اند

جان مرا و مهر تو باهم سرشته اند

از رشک آنکه با همه کس جلوه میکنی

در خون یکدگر همه عالم سرشته اند

حور و پری بخواب نه بیند فرشته هم

این چاشنی که با گل آدم سرشته اند

هرگز ندیده ام نمکین صورتی چو تو

آری بدین نمک گل کس کم سرشته اند

کس نیست در جهان که ندارد دل خوشی

اهلی دل من است که با غم سرشته اند