گهی که بر منت از مرحمت نظر باشد
طپیدن دل ریشم زیاده تر باشد
بصد نشاط رسم سوی تو چو باز آیم
دلم طپان و لبم خشک و دیده تر باشد
بحالتی ز لبت دیده ام شکر خندی
که تا قیامتم آن شیوه در نظر باشد
ببوی زلف تو میرم که سازدم هشیار
گهی که بر من بیخود ترا گذر باشد
به مهر اهلی از آن گرم شد دلت آخر
که آه سوخته را عاقبت اثر باشد