شوقی دگر امروز دلم سوی تو دارد
گویا کششی از طرف موی تو دارد
دل میبردم سوی تو پیداست که مرغم
آهنگ کمانخانه ابروی تو دارد
از زندگیش دل چو صبا جز رمقی نیست
وین زندگی از جان نه که از بوی تو دارد
بر خاک سر کوی تو خوابد بفراغت
عیشی عجب است اینکه سگ کوی تو دارد
اهلی ز پی مردنش اسباب مهیاست
بازآ که همین آرزوی روی تو دارد