اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶

گر مست تو آهی ز سر درد برآرد

از خاک تن مدعیان گرد برآرد

گر بر دمد از خاک من خسته گیاهی

بی باد خزانی ورق زرد برآرد

صد خانه بفریاد شب از من که درین کوی

تا چند فغان این سگ شبگرد برآرد

خامست دل صومعه پرورد و خوش آن دل

کش پیر مغان میکده پرورد برآرد

مرد از غم یوسف چو زلیخا نزند آه

افغان ز محبت دل نامرد برآرد

مشکل که نسوزد دل آزاده اهلی

کاین آه تو دود از دل بیدرد برآرد