اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵

شاید که پرده زان رخ باد صبا گشاید

روی گشاده او کار مرا گشاید

ما را ز بوی یوسف نگشود هیچ کاری

شاید که آن سهی قد بند قبا گشاید

زان آفتاب خوبان یکذره کم نگردد

گر چشم التفاتی بر حال ما گشاید

این ناز و سر بلندی کاین سرو ناز دارد

کی نرگسش سوی ما چشم رضا گشاید

اهلی منال از آن بت کز ناز برتو دربست

یک در اگر به بندد صد در خدا گشاید