تا جهان بوده است با نیکان بدان در کینهاند
میگساران را حسودان دشمن دیرینهاند
بگذر از اهل ورع کاین مردم افسردهدل
همچو کرم پیله زیر خرقهٔ پشمینهاند
قدسیان گنجینه سر محبت گر شدند
عاشقان با داغ عشقش نقد آن گنجینهاند
در خراباتند مستوران به مستی متهم
مفتیان مستند و شیخ مسجد آدینهاند
کی غم و دردت برون از دل کنم کاین همدمان
همچو جان در دل درون و همچو دل در سینهاند
آن حریفان کز می وصل تو شب بودند مست
تا قیامت در خمار آن می دوشینهاند
غیبت رندان نگنجد در درون اهل دل
دم مزن اهلی که پاکان صفا آیینهاند