اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

لعل او کز برگ گل رنگین تر و نازکترست

جان شیرین است و از جان هم بسی شیرین ترست

خواب در چشمم نیاید بی گل رویش شبی

بسکه از سیل سرشکم بستر و بالین ترست

لاله را با اشک خونین ام چه نسبت می کنند

لاله گر از خون بر آید اشک من خونین ترست

عاشقان را در صف خوبان کسی کی جا دهد

جای عاشق چون سگان از خاک ره پایین ترست

مور اگر در خاک گردد، جان من خاک ره است

اهلی مسکین نگر کز مور هم مسکین ترست