چشم همه را بر گل روی تو نگاه است
انصاف بده دیده مارا چه گناه است
طوبی چکنم من که خرابم ز قد تو
سرو تو مگر کمتر از آن شاخ گیاه است
مگذر ز وداع من بیمار که امروز
دل عزم سفر دارد و جان بر سر راه است
آن خال ز نخدان که دل من به چه افکند
گر چاه دلم کند خود اندر ته چاه است
گیرم که بر افالک زند خیمه رقیبت
موقوف بیک شعله از این آتش و آه است
گر خضر بسر چشمه حیوان رسدش دست
مارا می کوثر بکف از دولت شاه است
اهلی که غلام تو بود زان خودش دان
گر نامه سفیدست و گر نامه سیاه است