اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

بود از ازلم درد تو وین درد همان است

عشقت ز ازل هرکه رقم کرد همان است

هرچند بهار آمد و ایام خزان رفت

عشاق ترا رنگ رخ زرد همان است

آمد شب و آسوده خوابند جهانی

فریاد و فغان سگ شبگرد همان است

من زنده و تو سوخته یی مدعیان را

بر آینه خاطر من گرد همان است

اهلی بود از روز ازل مرد غم عشق

گر روز نه آنست ولی مرد همان است