اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

گنج قارون بزمین رفت و ملامت باقی است

عشق گنجی است که تا روز قیامت باقی است

پیش تابوت من ای نخل خرامان بگذر

که هنوزم هوس این قد و قامت باقی است

هر که در پای سگت کشته نشد روز وصال

گرچه جان داد به هجر تو غرامت باقی است

گر کشندت بملامت نکنی توبه ز عشق

سخن من بشنو ورنه ملامت باقی است

من سگ کوی مغانم که درین قحط کرم

نیست جز میکده جایی که کرامت باقی است

اهلی از سر بگذر یا بکناری بنشین

گر نیی مرد بلا کنج سلامت باقی است