اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

عشق آتش است و در دل دیوانه در گرفت

برق قبول شمع به پروانه در گرفت

از چشم سرخوش تو که مست است بی شراب

صحبت بیک کرشمه مستانه درگرفت

اندک مبین سرشک دل گرم عاشقان

کاتش زیک شراره بیک خانه درگرفت

گفتم خوش است سوز درون شمع بر فروخت

این حرف آشنا چه به بیگانه درگرفت

اهلی فروغ دل ز خرابات عشق یافت

دیوانه را چراغ به پروانه در گرفت