اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

آنی که فتنها همه از یک نگاه تست

عالم خراب کرده چشم سیاه تست

روشن ترست شام من از صبح دیگران

وین روشناییم ز رخ همچو ماه تست

منت پذیر دامن پاک توام که دل

هرچند پاک دیده بود در پناه تست

پیش تو لعل اشک من و سنگ ره یکی است

گوهر زسنگ اگر نشناسی گناه تست

هان ای طبیب جان اگر از لطف بنگری

درمان درد خسته دلان یک نگاه تست

آیینه ییست خاطر او اهلی از صفا

گردی که هست بر دلش از دود آه تست