اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

در کوی تو خون دل ما پاک فرو رفت

بس خون شهیدان که درین خاک فرو رفت

با خون جگر سرزند از دیده چو مژگان

خاری که مرا در جگر چاک فرو رفت

پیش همه کس زهر بود چاشنی مرگ

در کام من این زهر چو تریاک فرو رفت

شب همچو مه چارده پیدا شدی از بام

وز شرم تو خورشید بر افلاک فرو رفت

اهلی که ره عقل گرفت از ستم عشق

در فکر غلط با همه ادراک فرو رفت