جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

دنیاداری با علم به مردن عجب است

فکر خواب و خیال خوردن عجب است

چون هست یقینت که سفر باید کرد

اندیشهٔ زاد ره نکردن عجب است