جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

کم دیدن این چشم سیاهم بگداخت

آزرم تو ترک کج کلاهم بگداخت

چون پرتو شمع بر زمین پهن شده است

از شرم رخ تو تا نگاهم بگداخت