جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

در بزم چو نیست گفتگوها به صواب

در بستن لب دیده دلم فتح الباب

هر جا که بود زان درازی چون موج

لبریز خموشی است دهانم چو جناب