ترا دو ابروی پیوسته بر جبین شکفته
بود چو مطلع برجسته در زمین شکفته
مجو کدورت اطن زهم نشین شکفته
که هست آینهٔ روی دل جبین شکفته
مرا به پهلوی پر داغ تیر سینه شکافش
بود چو مصرع برجسته در زمین شکفته
مدام ساده ز چین جبهه اش چو آینه باشد
اسیر مشرب آن شوخ نازنین شکفته
عتاب و لطف نکویان بهم چو شکر و شیر است
هلاک عالم ترکان خشمگین شکفته
درون سینهٔ من جوش می زند گل داغش
خدا نصیب کند یار دلنشین شکفته
به باغ سینهٔ جویا که رشک خلد برین است
ز داغ سرزده گلهای آتشین شکفته