بس که سنگینم ز بار غم به راه جستوجو
همچو سوزن میروم در نقش پای خود فرو
درنیابد غیر خود در دیدهٔ یکرنگیم
میشوم با آن بت آیینهرو چون روبهرو
زنده گر دارد دلم از نکهت زلفش چه دور
میدمد جان در نهاد روح جویا بوی او