جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۷

بزم رقصی زا ن نگار سیمبر می خواستیم

پیچ و تاب زلف با موی کمر می خواستیم

تا زبان شکوهٔ بیداد را سامان دهیم

غنچه آسا یک بغل لخت جگر می خواستیم

می کند فیض ریاضت نفس کافر را علاج

از شکست خویش بر دشمن ظفر می خواستیم

تا نیفشانندش از دامان دلها چون غبار

نالهٔ جوشیده از جیب اثر می خواستیم